آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ARSHIDA

گوشواره های آرشیدا

دخملی در تاریخ 29/3/92  یعنی در 5 ماه و 14 روزگی گوش هاتو سوراخ کردیم با بابایی داشتم مطرح میکردم که یدفعه رفت دم در مطب  و من هنوز تو فکر ترس و که چکار کنم چکار نکنم بودم که تو موقعیت انجام شده قرار گرفتم و رفتیم داخل یه کم دو  دل بودم که خانم  جای سوراخ و مشخص کرد و  بابایی محکم سرتو گرفت و در یک لحظه تموم شد با اینکه خودش اشک تو چشاش جمع شده بود ولی کارشو بخوبی  انجام داد آخه من بدون بابایی اصلا کاری در مورد شما انجام نمیدم چون اون هر چی باشه مرد و من از اون   روحیه میگیرم بدون اون نه اصلا  همون لحظه گریه شدیدی کردی که سریع گرفتم تو بغل...
31 خرداد 1392

تقویم آرشیدا

بابایی یه عصر کامل از ساعتای 5 تا 1 نیمه شب بود که نشست  و با حوصله یه تقویم خوشمل درست کرد واسه دخمل نازش تا بدونیم که همراه با کریسمس 2013 با بدنیا آمدنت هر روزمونو زیباتر کردی واقعا خسته شده بود اما خیلی زیبا شده بود مررررررررررسی بابایی     ...
27 خرداد 1392

اولین تولد وبلاگ آرشیدا

  اولین تولد وبلاگت مبارک کوشولوی من                          تاریخ 19/3/91 بابایی این وبلاگ رو واست ساخت تا لجظه به لحظه روزهای زندگیت و احساساتمونو برای هر دقیقه از بزرگ شدنت ببینی دیوونه وار دوستت داریم آرشیدای عزیزم به اولین مطالب وبلاگت رفتم و واقعا واسه دقیقه ای رفتم  به اولین باری که وجودت رو احساس کردیم و هر لحظه برامون چطور گذشت با تو   و واقعا خوشحالم که این وبلاگو واسه ثبت خاطراتت درست کردیم  تا هر لحظه از بودنت رو بنویسم دوستت ...
27 خرداد 1392

آرشیدا در حال پشتک وارو زدن

سهلام مامانی امروز میخوام خاطره 3 بار غلت زدنتو ببینی که رفته بودیم خونه  باباجون  که مثل همیشه بخاطرعلاقتون گذاشته بودیمت جلو تلفیزیون که یهو دیدیم آرشیدا سر جاش نیست ببینید کجاست؟   متانتو حال کن بهله در عرض چند ثانیه و من و تو و این هم چشممونو دور دیدی و برووووووو ای وای مدرک جرم داره میگیره مامان سلام علیکم چی بگم؟؟؟  فقط میگم عاااااااااااااشق این طرز نگاه کردنتم مادر ...
27 خرداد 1392

اولین سفر مشهد آرشیدا

عزیز دلم  امسال اولین سفر تو به مشهد بود برای سفرنامه  برو به ادامه مطلب عزیز دلم  امسال اولین سفر تو به مشهد بود و البته با خانمهای  فامیلای نزدیک بابایی که بابایی و عمو پرهام  مرد بودن همرامون  که اونا هم که جای خود دارن و باید باشن هفدهم خرداد  ساعت 11 شب رفتیم راه آهن و ساعت 4 بود تقریبا که رسیدیم  و شما هم اصلا اذیت نکردی و شب رو هم راحت خوابیدی و واقعا اینبار با بهزاد مشکل خاصی نداشتی چون همه همکاری کردن  و به محض اینکه صدا میداد میبردنش کوپه های دیگه کنار عمه ی بابایی  اینا و باهاش بازی میکردن تا شما بخوابی ممنون زن عمو ومامان جون ...
25 خرداد 1392

مسافرت و بای بای دوست جونیا

سهلاااااااااااااااااااااام این پست واسه دوست جونیای آرشیدا ما داریم فردا شب  ١٧/خرداد/٩٢ به امید خدا میریم  سفر مشهد ١ هفته دیگه با کلی خاطره میام دوستتون دارم بااااااااااااااااااای اینو داشته باشین تا بعد به نظرتون اینو من خام خام بخورم ؟؟؟   ...
17 خرداد 1392

حمام آرشیدا با مامان جون و باباجونش

امروز خونه مامان جون و باباجون بردیمت حمام و اونا گفتن  که خدای من بچه ای به این مظلومی تا بحال  ندیده بودن آخه تو عاشق حمام رفتنی چون خیلی زیاد خیلی زیاد گرمایی هستی  از همون بچگی اینجوری بودی واسه همین حمام شاید بهترین مکان واسته چون اونجا حسابی خنک میشی   و کلا کاشکی صدایی ازت بلند میشد خلاصه ممنونیم از  باباجون و مامان جون مهربونت که تو رو از ته قلب دوست دارن و تشکر واسه حمام امروزت                ...
16 خرداد 1392

سرتو بالا کن بالاکن بالا یه نگا به ما کن به ما کن حالا

همیشه نگران بودم که چرا شما غلت نمیزنی و یا حالا بعد غلت چرا سرتو بالا نمیگیری اما وقتی رفتم وبلاگای دیگه یا مطالب اینترنت فهمیدم که همه ی بچه ها با هم فرق دارن و  یکی ممکنه که 3 ماهه غلت بزنه یکی اصلا 6 ماهه یکی دندوناش 1 ساله در میاد یکی 4 ماهه دندون داره و نباید نگران شم و هیچکدوم دلیلی واسه برتری بچه ها به هم نیست   و بهله خانم خانما در تاریخ  4 ماه و 24 روزگی  یعنی 13 روز بعد از اینکه یاد گرفتی غلت بزنی دیگه سرتو بالا گرفتی وبه اطراف نگاه میکردی و به طرف صداها برمیگشتی من هم بدو دوربینو برداشتم تا اذیت نشدی عکس این حرکت دخملمم داشته باشم مامان خیلی خوشحالم م...
14 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد